Wednesday, December 4, 2013

[خواندن این پست به افراد وسواسی توصیه نمی شود]


آدمها در دو حالت کشیک توالت رفتن دیگری را می کشند. وقتی بچه را از پوشک می گیرند و وقتی گربه ی خر داشته باشند:

عقلش نمی رسد که ته این ظرف مستطیل، پلاستیک است. آنقدر با پشتکار حفر می کند که گویا نذر کرده در هسته ی زمین بشاشد.
تا اینجا نصف خاکها بیرون ظرف است. آن قدر که برای پر کردن چاله خاک کم می آورد و با دستپاچگی سعی می کند خاک های پخش و پلای اطراف را با بدبختی جمع کند کنار دیواره ی بیرونی ظرف و با خجالت به قیافه ی من خاک انداز-جارو به دست نگاه کند. خاک ها را جمع می کنم و با نگاه سرزنش آمیز می ریزم توی ظرف. انگار فیلم به عقب برمی گردد. با دور تند. تا از مخفی کردن گنجش راضی نباشد ول نمی کند. پشتش را می کند و ده بار برمی گردد و به من کفگیرک-توری به دست نگاه می کند که جر نزن. نبین!
ظرف خاک دست نخورده مانند را با رضایت ترک می کند و می نشیند به لیسیدن دستها.
حالا نوبت حفاری من است. ماسک می زنم. کفگیرک را با احتیاط توی خاک سر می دهم و هرزگاه خیلی آرام میاورمش بالا. طوری که خاک هوا نرود. الکش می کنم و قلمبه ها را یکی یکی می ریزم توی کیسه. مثل جویندگان طلا.
و احساس می کنم که به باستان شناسی علاقمند شده ام.

No comments:

Post a Comment