آقای جنتلمن نشسته است آن روبرو و هر بار که چشمم را از روی کتاب برمیدارم با هم چشم تو چشم میشویم.
ظاهراً ابائی ندارد بخواهد وانمود کند حواسش به من نیست. یک ساعت است که بیوقفه زل زده است به من.
شک ندارم میخواهد سر صحبت را باز کند همین روزها. تنها اشکال قضیه در این است که زبان آدمیزاد بلد نیست؛ چون چهار تا پا دارد. دم هم دارد.
آقای جنتلمن یک گربه است. پنجه هم دارد. نشان به آن نشان که یکی از خطهای سرنوشت کف دستم را از مسیرش منحرف کرده است، چون که داشتم با حواس پرتی نوازش را از حد می گذراندم.
با زبانِ ناخن گفت: خانم محترم! جواب زیادهروی در نوازش پنجول است. چه با منِ جنتلمن، چه با معشوق، چه با رفیق، چه با بچه ات. این را حک میکنم کف دستت تا یادت نرود.
man in ziyederavi kardan dar mohabat ro badjoori tooye ghorbat yad gereftam. gorbeye to joonam khili ba marefat bood ke faghta ba nakhoon keshid be dastet. be estelah dooste man ye paregi tooye gharniye baram be ja gozasht. be khanjare too posht ektefa nakard. dard dasht. midoonam mifahmi chi migam!
ReplyDelete