Tuesday, January 20, 2015

شترمرغ مهاجر
قسمت سوم


- داری میری بی زحمت آشغال های منو هم بذار دم در.
میترا کیسه زباله به دست سوار آژانس می شود و می رود اکباتان. تمام راه هم توی دلش به راننده کثافت و ماشین بوگندویش فحش می دهد. حال راننده آژانس هم تعریفی ندارد. پایش را گذاشته روی گاز تا زود تر از شر مسافر متعفن خلاص شود. توی آسانسور که میترا وسایلش را دست به دست می کند تا دگمه را فشار دهد میفهمد که یک کیسه اضافه است.

حالا حکایت ما است. با هزار دغدغه جمع می کنیم و بار می زنیم و از هول و هراس جا نماندن از پرواز، عوضی کیسه های زباله مان را هم با خودمان می آوریم. طبق قوانین کشور میزبان همراه داشتن تخم گیاه و کشک تازه و سبزی سرخ شده برخلاف قانون است، اما هیچ مأموری کیسه زباله ما را چک نخواهد کرد. تعهدات کانادا تنها در جهت حفاظت از حریم کشاورزی و جلوگیری از انتقال آفاتی است که باعث انقراض حیوانات و گیاهان و ماهی‌ها و سخت پوستان میشود. هیچ کس نگران انقراض فرهنگ و زوال تمدن آدمها نیست. مشام خودمان هم خیلی زود به بوی آشغالهای خودمان عادت می کند. اما تا ابد بخاطر بوی کیسه زباله مهاجران دیگر در عذاب خواهیم ماند.

چهار تا اتوبوس پارک کرده کنار ساختمان. امروز قرار است کل مؤسسه را ببرند گردش علمی.
دیستلری دیستریکت و کارخانه آبجو سازیش با کمتر از دویست سال سابقه منطقه تاریخی تورونتو محسوب می شود. یعنی حدودا زمانی که ما به فصلهای آخر کتاب تاریخ رسیده بودیم، فصل اول کتاب تاریخ کانادا نوشته می شود. برای ما این بازدید مثل این است که مهاجر آمده باشد کشورمان و برای دیدن بنای تاریخی ببریمش كارگاه سوهان پزی مرحوم حاج حسين سوهانی و پسران در قم.
آقا رحمان حدودا شصت ساله از شاگرد های تازه وارد مؤسسه است که با یک ضبط صوت مستطیل خیلی بزرگ وارد اتوبوس می شود و ساری ساری گویان ضبط را از لای بقیه رد می کند تا برسد ته اتوبوس. قبل از حرکت مسئولین همراه مسائل ایمنی نشستن در اتوبوس را طوری توضیح می دهند که انگار هواپیما در حال بلند شدن است. اینجا فرض را بر می گذارند که شاید یکی بین شما دیروز از قبایل بدوی گولا گولا آماده باشد. جوانب احتیاط را آنقدر رعایت می کنند که به طرف مقابل احساس مشنگ بودن دست می دهد. روی لیوان قهوه و جعبه پیتزا مینویسند داغ است. باید صبر کنید. پیتزا را با جعبه و نایلون توی فر نگذارید. حتی کم مانده بنویسند پیتزا را با جعبه نخورید.

هنوز راه نیفتاده ایم که هره کره ها به راه است. اتوبوس که وارد بزرگراه می شود آقا رحمان که از قرار دی جی سفر است دگمه پلی ضبط صوت را فشار می دهد و فریاد می کشد دست دست!
از اون بالا کفتر میآیه. یک دانه دختر میآیه. از اون بالا کفتر میآیه. یک دانه دختر میآیه؛ سوت جیغ اووه اووه.
آی دختر کابلی من یه ایرانی هستم به خاطر تو دختر کوله بارم رو بستم.
شراره با کف و سوت توی راهروی اتوبوس مشغول سینه لرزاندن و قر دادن است. سمانه و آذر نیم خیز و بشکن زنان با اشاره دست و چشم ابرو دیگران را هم تهییج میکنند که بیایند وسط. چینی ها با قیافه بهت زده به هم نگاه می کنند. مسئولین مؤسسه و راننده با رنگ و روی مثل گچ التماس می کنند که صندلی های خود را ترک نکنید. اووه...اووه... صدا به صدا نمی رسد. شراره دستهایش را باز می کند موهای خود را توی هوا می چرخاند. یک عده خود را جمع کرده اند تا دست های شراره توی سرشان نخورد، با این حال وقتی از عقب خم می شود و خودش را تکان تکان می دهد موهایش به نوبت می خورد توی صورت آلبرت و جینا. موزیک در اوج است. راننده فریاد می کشد که توی اتوبان نمی تواند بزند بغل. اووه...اووه... فریاد که سهل است شک ندارم اگر با گلوله هم می زدندشان تا آخرین قطره خون می رقصیدند. من صورتم را فرو کرده ام توی شیشه پنجره. نادر به فارسی التماس می کند که بس کنند. آقا رحمان به خاطر سر و صدا ولوم ضبط را تا آخر باز می کند...
نمی رسیم لعنتی!

توی کارخانه آبجو سازی راجع به رنگ و طعم آبجوهای مختلف و نحوه تولیدش توضیح میدهند؛ زرد رنگ پریده با طعم گس، طلایی و کمی شیرین، عسلی با کمی کارامل، تیره و تلخ... همه می چشند و سوال می کنند. تنها سوال ایرانی ها راجع به درصد الکل است. برای آنهایی که یک عمر الکل نود و هشت درصد طبی با دبه خورده اند این حرفها سوسول بازی است. با این اوصاف صد بار می روند ته صف تا دوباره اشانتیون بگیرند. شراره اما لب به الکل نمیزند. همزمان لپش را هم چنگ می زند که چرا آذر دارد امتحان می کند.

محله ی قدیمی بینظیری است. فکر به برگشتن با اوتوبوس کذایی دلم را آشوب می کند. به هیچ کس نگاه نمی کنم. حتی به آنهایی که حال مرا دارند. بخاطر کاری که نکرده ام شرمسارم. روی دویست سال تمدن قدم می زنم و به سایه ام که رفته رفته از خودم درازتر میشود نگاه می کنم. به هفت هزار سال توهم. 


ادامه دارد


1 comment:

  1. هفت هزار سال توهم ...
    چقدر خوب گفتی و دقیق

    ReplyDelete