Friday, May 31, 2013


روزهایی که نمی نویسم مشغول کلنجار رفتنم با گره گوره های روزهای بهم گوریده.
روزهایی که می نویسم در واقع، در کلنجارم با ادا کردن کلماتی که همه ی تلاششان را می کنند تا متلاشی نکنند دل کسانی را که دوستشان دارم.

روزهای نیامده را کنار می گذارم برای ننوشتن و برای هیچ کاری نکردن جز واگوراندن آسمان ها و ریسمانهای بهم بافته شده. برای پیدا کردن سر نهان کلافم و کلافگی هایم.

من خیال میکنم همین روزها قرار ا...ست یکی بیاید بنشینیم در سکوت رشته هایمان را دوباره از نو بتابیم و نخ کنیم و کلافشان کنیم. من سر کلاف را گره بزننم دور مچش و او دستهایش بیاورد جلوی صورت من و من بازیگوشی را کنار بگذارم و مثل آدم، با حوصله نخ را هی از روی مچ چپش رد کنم به زیر مچ راستش و همزمان خواب و خیالی را برایش بازگو کنم که با این کلاف نو خواهم بافت.

این پیشبینی غریب را از نگاه خودم توی آینه و تفاوتش با نگاه تصویر مشکوک پروفایل فیسبوکم دریافته ام.


http://www.youtube.com/watch?v=RUAPf_ccobc

No comments:

Post a Comment