Wednesday, June 5, 2013

در مسیر همیشگی ام نزدیکی های خانه، یک کلیسا است. با یک صلیب سیمانی و نور نئون سفید رنگی که آنرا را روشن میکند.
حالم که خوب است. هر بار که از کنارش می گذرم، یواشکی به او چشمک میزنم; که هی! هوای ما را داشته باش!
حالم که خوب نیست، سرعتم را کم میکنم، به او نگاه میکنم ، می پرسم: مرا میشناسی؟
می گوید: ای ... می گویم: OK همین...

No comments:

Post a Comment