Thursday, April 4, 2013

گاهی بخشی از روزم را گم می کنم.
فنجان چای سرد روی میز است، بی خاطره ای از آشپزخانه و قوری و جوش آمدن آب...
روزهای هفته بی هیچ ترتیبی از یکدیگر سبقت می گیرند.
امروز سه شنبه بود، فردا پنج شنبه است. از چهارشنبه خستگی بی اندازه اش مانده است و خاطره ی گنگش را باد برده است. مثل خوابی بی سر و ته که بیادش نمی آوریم.


اغلب خیال میکنم دو قلب درون سینه ام می تپد. یکی خستگی ناپذیر و دیگری فراموشکار.

No comments:

Post a Comment