Sunday, April 14, 2013


خفه خون محض احتیاط

از قدیم گفتن منع نکن؛ سرت میاد!

در مورد من روزگار ثابت کرده است که چه منع بکنم چه نکنم، در هر حال سرم می آید ولی مدت مدیدیست که محض احتیاط در مورد هیچ کس و هیچ چیزی حتی در ذهنم اظهار نظر نمیکنم.

یکی از موارد منع کردنم راجع به کسانی بود که...
با بچه هایشان با لهجه ی شیرین فارسی انگلیسی حرف می زدند.

حاشیه نمی روم. پسر من در بدو زبان باز کردن شروع کرد به کلمات ترکیبی ساختن؛ مثلا گاو+ cow شد گائو، اردک + duck شد ارداک. همین الان هم که دارم اینها را تایپ میکنم، noseش گیر کرده. منظورش اینه که دماغش گرفته و نمیتونه بخوابه.

اوایل بامزه بود ولی کم کمک نگران کننده شد. تا اینکه یک روز speech pathologists اعلام کرد: فقط یک زبان! انگلیسی.

من همون لحظه یاد قیافه ی خودم افتادم که طبق معمول مدرسه دیر شده و من به جای بجنب! بدو! دیر شده...دارم میگم:
Hurry up Honey! You're going to be late
و بعد یاد قیافه ی پسرم افتادم که با اون کله کوچولوش چی فکر میکنه؟ که یک شبه مامان شد زبون اصلی! به خودم گفتم: !Welcome to the club ...

تا اینجای قضیه آنقدر ها هم بد نبود، تنها بدی قضیه اینجا بود که متوجه شدم چقدر انگلیسیم بد است. مثلا وقتی میخواستم به بچه ی سرما خورده توضیح دهم که به جای اینکه دماغش بکشد بالا، باید فین کند، ترجیح می دادم بگویم بخوابی خوب میشی عزیزم! یا مثلا نمیدونستم چجوری باید بگم: آخ آخ به دودولت مو پیچیده!
 باید دست پاشو می‌گرفتم و می‌گفتم don't move!  تا بچه لااقل انگلیسی غلط از آدم یاد نگیرد.
 ولی بعد از یک مدت Vocabulary کلمات انگلیسی join شد به زبان فارسی و من دومین مورد منع کردنم را meet کردم؛ [آنها که وسط فارسی حرف زدن انگلیسی می پرانند.]

حقیقت این است که قضیه پراندن نیست. مغز انسان تا یک حدی کشش دارد. آدم باید به خودش فشار بیاورد تا این اتفاق نیفتد. بعد بابت اینهمه فشار نه کسی به آدم جایزه می دهد نه کسی برایت کف میزند.

زندگی را سخت نباید گرفت. هیچ کس جای هیچ کس نیست.
نهایتش این است که دیگران هم تو را منع می کنند و سرشان می آید.


 
.

 

No comments:

Post a Comment