Thursday, March 31, 2016

امروز سيزده به در است؛ روز طبيعت، و فردا روز جهانى اوتيسم. بناى اين روز بر اين است كه هر كس به نحوى با اوتيسم در ارتباط است و حرفى براى گفتن دارد، نقشى در اين آگاهى بخشى و فرهنگ سازى داشته باشد.
يكى از اولين و ساده ترين قدمها، آموزشِ اين موضوع است كه صرفِ روبرو شدن با هر كس كه ظاهرش يا رفتارش متفاوت به نظر مى رسد، به او و خانواده اش زل نزنيم. سخت است نه؟
بله. ظاهرا همين موضوع پيش پا افتاده بسيار سخت است.
پس بگذاريد داستان را از اول شروع كنيم.
١) معمولا داستان اوتيسم اينطور شروع مى شود كه شما كه مثل بقيه ايد، كم كم متوجه مى شويد كه بچه دو سه ساله شما انگار كمى با بچه هاى ديگر فرق دارد. همانطور كه داريد كنكاش مى كنيد ناگهان متوجه مى شويد كه اى بابا! شما هم انگار با پدر و مادر هاى ديگر فرق مى كنيد! همه ريلكس نشسته و مى نوشند و گپ مى زنند و شما يك نفس داريد مى دويد دنبال بچه تان. 
يكى از اولين علائم تشخيصى اين است؛ اول خودتان را خوب در آينه نگاه مى كنيد و مى بينيد تقريبا شبيه مرغ پركَنده شده ايد از بدو بدو. زبانتان در مى آوريد و مى بينيد آن هم مو در آورده از بكُن نكُن.
بعد هى با دقت به بچه هاى ديگر و پدر و مادرهايشان نگاه مى كنيد و هى سن دقيق بچه ها مى پرسيد و با سن بچه خودتان ضرب و تقسيم مى كنيد و هى نگران تر مى شويد. در اين مرحله تصميم مى گيريد با يك دكتر در مورد نگرانيهايتان صحبت كنيد. عجله نكنيد! اغلب كمى زودتر يكى دو نفر از آشنايان كه صلاح شما را مى خواهند خودشان پيش قدم مى شوند و داوطلبانه به شما گوشزد مى كنند كه بد نيست با يك دكتر مشورت كنيد. (نكنيد آقا نكنيد! خود پدر و مادر شعور دارند كه انگار سامتيگ ايز رانگ. نمك نپاشيد! مرسى).
٢) كم كم داريد مى رويد كه نزديك شويد به استيج بعدى. مرحله بعد زمانى است كه دكترها يك حرف هايى مى زنند كه تنها خاصيتش اين است كه ناگهان محل دقيق قلبتان را در بدنتان احساس مى كنيد. چون آنها هم خيلى چيز اضافه ترى از شما نمى دانند. تنها يك اسم وسط است:
اوتيسم.
اوتيسم را كه زدند به نام بچه تان، يك سند منگوله دار هم مى زنند زير بغلتان كه مى گذاريد جلويتان و يادتان مى رود كه بچه تان "بچه" است. هر حركت بچگانه اى كه از او سر ميزند قمبرك مى زنيد كه اوتيسم است ديگر.
(نكنيد با خودتان! بچه تان بچه است و خيلى بامزه است، كِيفش را بكنيد! چشم به هم بزنيد بزرگ شده و فيلمهاى بچگيش را كه نگاه مى كنيد، مى زنيد توى سر خودتان كه من چرا اين توله سگ را بقدر كافى نچلاندم).
٣) مدتى بعد زندگيتان به سمتى مى رود كه هر قدم كوچك آنقدر بزرگ است كه دلتان مى خواهد به افتخارش شامپاين باز كنيد. بد است؟ دائم بهانه جور مى شود براى جشن گرفتن. بچه هاى اوتيستيك فوق العاده اند. البته چند سالى لازم داريد تا اين را بفهميد. در جامعه مرزبندى شده و استاندارگراى امروز، هر چيز توى قالب از پيش تعريف شده نگنجد، ناهنجارى محسوب مى شود و شما داريد با مفاهيم جديدى در زندگى آشنا مى شويد. سعى كنيد صبور باشيد. چاره ديگرى هم نداريد البته. زندگى سخت نيست، فقط صد سال اولش كمى پيچيده است. اما بدانيد اين همين پيچيدگى هاى صد سال اول دارد از شما آدمهاى بهترى مى سازد. ببينيد كِى گفتم!
٤) از كلمه اوتيسم مى ترسيد؟ نترسيد! اين بچه ها هزار بعد دارند. بجاى دست گرفتن كاسه چه كنم چه كنم، سعى كنيد رفتارهايشان را رمز گشايى كنيد. شيوه فكر كردن، تحليل كردن و بازى كردن بچه هاى اوتيستيك بسيار متفاوت است. به جاى مقايسه كردنشان با ديگران، به آنها پر و بال دهيد. بزور سعى نكنيد آنها را در قالبى كه اندازه آنها نيست بگنجانيد. تصور كنيد مى خواهيد يك دريا آب را بچپانيد توى يك ليوان استوانه اى كه به بقيه نشان دهيد اين آب است مثلا يا اين بچه من است. نكنيد! آب، آب است. در دريا، در بركه، در باتلاق، و در يخچال؛ هر جا مناسب ظرف خودش.
بجاى اين كارها برويد در درياى او آبتنى كنيد. بگذاريد ابعاد ديگرى به دنياى شما اضافه شود. اين بچه ها شما را با دنياى شگفت انگيزشان حيرت زده خواهند كرد.
٥) اگر آمادگى داشتيد با نزديكانتان در مورد شرايط خودتان و بچه تان صحبت كنيد. مردم با ناآگاهى و قضاوت هاى اشتباه، انگ هاى ديگرى به بچه شما و شيوه تربيتتان خواهند چسباند.
آدمهاى نزديك بهتر است آگاه باشند كه چرا فلان جا نمى رويد يا در فلان فعاليت اجتماعى شركت نمى كنيد. اگر هم خيلى دوستتان داشته باشند شايد از شما بپرسند كه چگونه مى شود شرايط بودن شما را در فلان گردهمايى تسهيل كرد.
(اين مورد آخرى كه نوشتم يك توهم است و احتمال آن يك در ميليون است).
٦) دست آخر هم دست خانواده تان را بگيريد برويد در طبيعت، كنار آب روان، سبزه را گره بزنيد به نيت روزهاى بهتر. به نيت روزهايى كه آدمها به طبيعت متفاوت يكديگر احترام بگذارند و ديگران را با قالب هاى فكرى خودشان قضاوت نكنند. به اميد اينكه دوستان و اطرافيانتان با همدلى در اين سفر پيچيده حمايتتان كنند. يا لااقل با انگشت شصتشان، يك "گود لاك" برايتان بفرستند.
٧) و در آخر رو كنيد به زندگى كه بشكن زنان برايتان قرِ كمر مى آيد كه بشكن بشكنه بشكن!
شما هم از همان گود لاك شصتى ها نشانش دهيد و بگوييد:
من نمى شكنم!
تو بشكن.



پى نوشت:
تقديم به همسرم كه با همدلى و همراهى او، توانستم نگاهى زيبا به اوتيسم داشته باشم.
و تقديم به همه پدرها و مادرهايى كه با عشق و اميد و لبخند يك نفس مى دوند و مى دوند و در اين دويدنها ناگهان دنياى بزرگترى پيش رويشان مى يابند.



     










#اوتیسم

5 comments:

  1. سلام، عالی بود توضیحاتتون با اجازتون به تشتراک ميگذارم

    ReplyDelete
  2. سلام، عالی بود توضیحاتتون با اجازتون به تشتراک ميگذارم

    ReplyDelete
  3. تشكر از مطلب بسيار زيبا و در عين حال صادقانه

    ReplyDelete
  4. چه خلوصی به همراه فکر زیبا

    ReplyDelete